بایگانی برچسب‌ها: احمدی نژاد

بالاخره معلوم شد چرا «حمید سوریان» مدال طلایش را به احمدی نژاد هدیه کرد…!

Sourian-Ahmadinejad-Ferrari

فراری ۸ میلیاردی که با مجوز مخصوص صادر شده برای حمید سوریان به کشور وارد شده است!

چهار سال پیش در اوج اعتراض های مردمی به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و در شرایطی که محمود احمدی نژاد با یک تقلب گسترده مجددا به «ریاست جمهوری» منصوب شده و متعاقبا مردم را «خس و خاشاک» نامیده و حکومت نیز مردم معترض را در خیابان به خاک و خون کشیده بود، حمید سوریان در اولین اقدام پس از بازگشت از مسابقات جهانی دانمارک در جلسه ای در حضور احمدی نژاد اعلام کرد که مدال طلای جهانی اش را به وی اهداء میکند! (+) این اقدام وی به قدری شگفت انگیز و غیر منتظره بود که عده ای به این گمانه زنی پرداختند که شاید «سوریان بیچاره را مجبور به این کار کرده اند و شاید او تحت فشار بوده است!!». این گمانه زنی ها ادامه داشت اما آن زمان مشخص نشد که داستان از چه قرار بوده است. تا اینکه دیروز سایت خبر آنلاین به نقل از خبر ورزشی و با استناد به اسناد گمرک که خبرنگار آنها دیده است پرده از این ابهام ۴ ساله برداشت (+) (+).

مخلص کلام اینکه بر طبق اسناد گمرک، شم اقتصادی جناب «جهان پهلوان» حمید سوریان گل کرده و مدال طلای جهانی خود را با مجوز واردات ۳ دستگاه خودروی لوکس به اصطلاح «طاق» زده اند! به عبارت دیگر سوریان در اوج اعتراض های مردمی به تقلب در انتخابات، به مردم ایران دهن کجی کرده و مدال خود را به یک آدم متقلب و دروغگو هدیه کرده و با این کار برای او به نوعی «اعتبار» خریده است. تا اینکه در عوض این خوش خدمتی، رییس دولت حاضر شده است او را مستثنی کرده و برخلاف قوانین جاری مملکت، مجوز واردات و صدور پلاک برای ۳ دستگاه خودروی لوکس و اسپرت که امکان وارداتش در حالت عادی ممکن نبوده است را به حمید سوریان بدهد.

به لطف این مجوز، سوریان تا حالا ۲ دستگاه فراری گران قیمت وارد کشور کرده که اولی یک ماه پیش به قیمت ۸ و نیم میلیارد تومان یعنی حدود ۵۰ برابر قیمتی که صرف خرید آن در دوبی شده و حدود ۲۵ برابر قیمت نهایی اش (هزینه واردات به اضافه پلاک در ایران)، به فروش رفته است. یعنی تنها از همین یک دستگاه فراری تا حالا چیزی نزدیک به ۸ میلیارد تومان سود خالص نصیب جناب سوریان شده است! واقعا آدم فقط میتواند تاسف بخورد از این ماجرا!  تا جایی که من میدانم نه تنها در ایران که در هیچ جای جهان سابقه ندارد که ورزشکاری مدالهای جهانی خود را در ازای دریافت پول بفروشد. البته شده است که پس از مرگ یا حتی در هنگام حیات و صد البته برای امور خیریه یا عام المنفعه چنین کاری به شکل نمادین صورت بگیرد و مدالها مثلا به موزه انتقال یابد اما اینکه ورزشکاری صرفا به قصد منفعت اقتصادی شخصی به چنین کاری دست بزند تقریبا نادر است! نادرتر و البته زشت تر اینکه قوانین یک کشور با پارتی بازی و به منظور سود بردن یک فرد خاص دور زده شود و او از قوانین مستثنی گردد! البته فکر کنم این آخری در ایران خیلی هم نادر نباشد!!

در هر حال این کاری که جناب سوریان کرده هم مصداق «رانت خواری» است و هم تودهنی زدن آشکار به مردمی که به تقلب در انتخابات سال ۸۸ و انتصاب مجدد رییس جمهور قلابی اعتراض داشته اند. یکی میشود مثل غلامرضا تختی با آن همه جوانمردی و پهلوانی و مردم داری، یکی هم میشود حمید سوریان، هر دو هم کشتی گیر بودند اما این کجا و آن کجا! محبوبیت و جاودانگی به این راحتی ها به دست نمی آید جناب سوریان!

در همین زمینه:

آقای داوود رشیدی عزیز قدر خود را بدانید!

امین حیایی! ۲۷۰ میلیون تومان گرفتی و در فیلم ضد مردمی بازی کردی! آیا ارزشش را داشت؟!

از واردات ۱۶ هزار خودروی لوکس خارجی با ارز دولتی تا ترک تحصیل به خاطر قطع ارز دانشجویی

یهودی ستیزی؛ از اکبر عبدی تا شیخ اجل سعدی …!

الهام یعقوبیان هموطن یهودی، نامه ای سرگشاده خطاب به اکبر عبدی نوشته و از او به سبب سخنان یهودی ستیزانه و اصرارش بر استفاده از عبارت «جهود» که یهودی ها آن را توهین آمیز و جهت تحقیر می دانند، انتقاد کرده است.

به احتمال زیاد عبدی برای خودشیرینی جلوی احمدی نژاد که بارها هولوکاست را انکار و از این طریق خاطر بازماندگان جنایات نازی ها را آزرده کرده، چنین سخنانی را بر زبان آورده است و البته از آدمی به شدت پولکی مثل عبدی هم بر میاد چنین حرفهایی، به خصوص وقتی که یک کیف سکه طلا بهش جایزه داده شده باشه!!

اما گذشته از حرفهای عبدی، میخواستم بگم که متاسفانه این حالات یهودی ستیزانه ریشه عمیقی در ایران داره و البته به آموزه های اسلامی برمیگرده، وقتی که در قرآن الله در آیات متعدد به قوم یهود توهین میکنه، وقتی محمد پیامبر مسلمانان سابقه وحشتناکی در یهودی کشی از جمله نابودی یهودیان غیر مسلح بنی قریظه داره، دیگه از پیروان اینها چه انتظاری میشه داشت؟!

این فرهنگ یهودی ستیزی به حدی است که بارقه های آن در میان اشعار و نوشته های ادبا و فرهیختگان ایرانی هم دیده میشه. به عنوان مثال به این ۲ نمونه از یهودی ستیزی در کلام سعدی توجه کنید (مورد دوم البته «غیر مسلمان ستیزی» است چون سعدی برای هر دو گروه یهودیان و مسیحیان آرزوی مرگ میکنه):

۱- سعدی در گلستان در باب چهارم مینویسد:

«در عقد بیع سرایی متردّد بودم، جهودی گفت آخر من از کدخدایان این محلم وصف این خانه چنان که هست از من پرس، بخر که هیچ عیبی ندارد. گفتم بجز آن که تو همسایه منی.
خانه ام را که چون تو همسایه است
ده درم سیم بد عیار ارزد
لکن امیدوار باید بود
که پس از مرگ تو هزار ارزد

۲- یکی از موعظه های سعدی (لینک):

سپاس دار خدای لطیف دانا را
که لطف کرد و به هم برگماشت اعدا را
همیشه باد خصومت جهود و ترسا را
که مرگ هر دو طرف تهنیت بود ما را

شایان ذکر است که «ترسا» به پیروان حضرت عیسی می گفته اند.

این وضعیت به گونه ای است که حتی عده ای بر این باورند که در شعر مشهور «بنی آدم اعضای یک پیکرند …»، در واقع منظور سعدی از «بنی آدم» تنها مسلمانان هستند و نه همه انسانها…!

مطالب قبلی:

آقای داوود رشیدی قدر خود را بدانید!

قلاده بستن به خود و سگ شدن برای حسین در خلال مراسم مذهبی اربعین!

فرج الله سلحشور؛ از آتش زدن سینماها و کشتار مردم بی گناه تا ساخت سریال درباره پیامبران…!

نمودار جهش عظیم در «شاخص فلاکت» در ایران در ۲ سال گذشته!

نمودار تغییرات "شاخص فلاکت" در ایران در ۲۰ سال گذشته.

نمودار تغییرات «شاخص فلاکت» در ایران در ۲۰ سال گذشته.

این نمودار که تغییرات شاخص فلاکت و بدبختی در ایران در ۲۰ سال گذشته را نشان میدهد به خوبی گویای دوران فاجعه بار دولت احمدی نژاد است و نتیجه ادامه بلندپروازی های هسته ای جمهوری اسلامی را نشان میدهد.

همانطور که می بینید این شاخص در ۴ سال گذشته به طور مکرر افزایش یافته و این افزایش در ۲ سال گذشته به ویژه در سال قبل به شدت زیاد بوده است، به گونه ای که به شکل جهشی بزرگ در سمت راست تصویر خودنمایی میکند. به نظر میرسد علت این جهش عظیم و ناگهانی مجموعه عوامل زیر باشد:

۱- سوء مدیریت و فساد شدید در دولت و بدنه حاکمیت

۲- تشدید هدفمندی یارانه ها

۳- اعمال تحریم های بانکی و نفتی بین المللی به دلیل ماجراجویی های هسته ای جمهوری اسلامی که منجر به کاهش شدید منابع مالی حکومت و در پی آن سقوط شدید ارزش ریال گردیده است.

۴- کمک های بی حساب و کتاب میلیاردی به رژیم جنایتکار بشار اسد در سوریه و گروههای تروریستی بین المللی

همه این موارد دست به دست هم داده تا شاهد این وضع اسفبار در کشور باشیم!

توضیح اینکه شاخص فلاکت «هانکه» از مجموع نرخ تورم + نرخ بیکاری + نرخ بهره بانکی منهای  درصد تغییر سالانه درآمد سرانه به دست می آید.

در همین زمینه:

اگر دیدید عده زیادی رای دادند تعجب نکنید! اما چرا؟

مخمصه نظام در تایید یا رد صلاحیت مشایی و هاشمی

هاشمی رفسنجانی دوشادوش رهبر - نماز عید فطر سال ۸۴

هاشمی رفسنجانی دوشادوش رهبر – نماز عید فطر سال ۸۴

در حالیکه بیش از ۶۷۰ نفر کاندید انتخابات ریاست جمهوری آینده شده اند، اما در یک هفته گذشته اکثر خبرهای انتخاباتی در رسانه های حکومتی درباره ۲ کاندیدا بوده است: مشایی و هاشمی رفسنجانی. قسمت عمده این اخبار به بازتاب مصاحبه ها و سخنرانی های چهره های نزدیک به بیت رهبری و سپاه بر ضد این دو نفر اختصاص داشته است. این موضوع نشان می دهد که نظام (رهبر و سپاه) از کاندید شدن این ۲ نفر ناخشنود است و به دنبال فراهم کردن زمینه رد صلاحیت آنها یا اگر نشد (به دلیل هزینه سنگین) کوبیدن آنها به منظور کاهش رای آنها و باز اگر نشد دستکاری در رایها و نهایتا ربودن آرای آنها به نفع نامزد نظام می باشد.

– علت ناخشنودی حکومت از نامزدی مشایی و هاشمی چیست؟

مغضوب بودن مشایی و هاشمی در نزد نظام به این معنا نیست که آنها در راستای منافع مردم حرکت میکنند یا افرادی عاری از فساد و به دور از باندبازی هستند، بل علت این است که استبداد رای، انحصار فکر و تنگ نظری در نزد خامنه ای به حدی گسترش یافته است که حالا دیگر او همچون پادشاهان خودکامه تنها به دنبال چاکران و چه بسا دریوزگانی بله قربان گوست که صرفا او را ستایش و تمجید کنند، تابع محض اوامر و فرمایشات او باشند و کوچکترین اختلاف سلیقه ای از خود بروز ندهند. حالا دیگر حلقه نظام آنقدر تنگ شده است که هاشمی رفسنجانی که خود یکی از ارکان اصلی این نظام است هم «غیر خودی» محسوب می شود و به دلیل عدم محکومیت صریح جنبش سبز و خطبه های نماز جمعه اش در تیرماه سال ۸۸ مورد غضب قرار گرفته است.

از آن طرف سپاه را داریم که حالا دیگر اقتصاد کشور را به طور کامل در دست گرفته است و به راحتی در حال چپاول و غارت مملکت است. در واقع دو علت اصلی همراهی نظامیان با آخوندها یکی وابستگی مذهبی و دیگر همین بهره مندی اقتصادی است. سپاه بر سر این سفره رنگینی که به قیمت گسترش روزافزون فقر و بیکاری در کشور پهن شده نشسته است و تمایلی ندارد که با گروه جدیدی این پروژه ها، این پولهای بادآورده و غارت ثروت مردم ایران را شریک شود. لذا با ورود افراد و گروههای تازه یا بازگشت بیرون رانده شده ها به داخل حلقه قدرت به شدت مخالفت میکند. دقیقا مانند گروهای مافیایی. اگرچه هاشمی در پیدایش این مافیا نقش عمده ای داشته است، اما حالا که با تلاش زیاد از داخل مافیا بیرون زده شده است، برای بازگشت مجدد با مزاحمت و دشواری روبروست.

– استراتژی نظام در شرایط فعلی چیست؟

راهکاری که نظام و رسانه های وابسته به حکومت در شرایط فعلی دنبال میکنند، استراتژی دوجانبه تخریب و رد صلاحیت است. نظام در مخمصه بدی گرفتار شده است. در حالیکه رد صلاحیت هاشمی و مشایی بسیار پرهزینه به نظر میرسد، هجمه رسانه ای و کوبیدن آنها به مراتب کم هزینه تر است.

۱- در صورت رد صلاحیت مشایی، احتمال طغیان احمدی نژاد بسیار زیاد است. احمدی نژاد در سالهای گذشته نشان داده است که ارادت ویژه ای به مشایی دارد و علیرغم اعتراض های مکرر اطرافیان خامنه ای، در سالها و به ویژه ماههای اخیر هر کجا که رفته است او را هم همراه با خود برده است، در معرض دوربین ها قرار داده، برای معرفی اش به مردم چندین مراسم بزرگ (اما شکست خورده) ترتیب داده، او را برای ثبت نام تا داخل وزارت کشور همراهی کرده، وعده افزایش مجدد یارانه ها داده و خلاصه به گونه ای روی او سرمایه گذاری کرده است که پس از خودش، او به ریاست جمهوری برسد. احمدی نژاد میداند که اگر چاره ای نیندیشد تا کمتر از ۳ ماه دیگر به طور کامل از حلقه قدرت به بیرون پرت خواهد شد لذا قطعا در مقابل رد صلاحیت مشایی سکوت نخواهد کرد و احتمال اینکه از برگزاری انتخابات سر باز بزند زیادست.

نظام هم البته اینها را میداند لذا در یک هفته اخیر نفرات خامنه ای با همه قوا از تمامی رسانه ها و تریبون های حکومتی استفاده کرده و مرتبا هشدار داده اند که باید مطیع نظر شورای نگهبان بود. حتی به این هم اکتفا نکرده و صراحتا به احمدی نژاد هشدار داده اند که اگر نظر شورای نگهبان را نپذیرد، سرنوشت بنی صدر و عزل از طریق رای عدم کفایت سیاسی در مجلسِ زیر نظر خامنه ای، در انتظارش خواهد بود. با این تفاسیر از مجموع اظهار نظرها و اقدامها اینطور به نظر میرسد که مشایی به احتمال بسیار زیاد رد صلاحیت خواهد شد. در واقع عدم رد صلاحیت او مشکل زا خواهد بود چه آنکه این سوال را مطرح خواهد کرد که فردی که صلاحیت معاونت ریاست جمهوری را هم ندارد و رهبر برای عزل وی از آن مقام مجبور به متوسل شدن به حکم حکومتی و دستور به رییس جمهور میشود، پس چگونه ممکن است که بتواند صلاحیت پست بالاتر را داشته باشد؟! در واقع خامنه ای با حکم حکومتی خود پیش از شورای نگهبان، مشایی را رد صلاحیت کرده است!

۲- در مورد هاشمی رفسنجانی قضیه قدری پیچیده تر است. هاشمی قبل از کاندیداتوری با ترفندی زیرکانه ادعا کرده بود که تنها در صورت جلب نظر مساعد رهبر خواهد آمد. این یعنی اینکه حالا که آمده ام با نظر موافق خامنه ای بوده است، در حالیکه ثبت نام دقیقه ۹۰ هاشمی، شوکه شدن نامزدهای نزدیک به خامنه ای و نیز حملات تریبون داران و رسانه های حکومتی  به وی در روزهای اخیر نشان میدهد که خامنه ای به هیچ وجه چراغ سبز به هاشمی نشان نداده بوده و در واقع این کلکی است که هاشمی زده است. یکی از نوچه های رهبر در اینجا تلویحا به اینکه خامنه ای موافق آمدن او نبوده اذعان میکند. واقعیت این است که هاشمی یکی از ارکان این نظام بوده و در صورت برگشت به قدرت، مطیع خامنه ای نخواهد بود و با توجه به روحیه پراگماتیک خود احتمالا تلاش خواهد کرد که قضیه هسته ای را با سازش با غرب به پایان برساند و نیز با ورود مجدد خانواده خود و اطرافیانش، اقتصاد کشور را تا حدودی از قبضه سپاه خارج خواهد کرد، به همه این دلایل لذا نظام بازگشت او را در راستای خواست خود نمیداند.

اما رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی ممکن نیست. چطور ممکن است کسی که با حکم رهبر چندین سال بر کرسی ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام تکیه زده است، فاقد صلاحیت باشد؟! رد صلاحیت او در واقع تف سر بالا خواهد بود. اگرچه چندین امام جمعه و نماینده مجلس نزدیک به رهبر سخنانی درباره لزوم در نظر گرفتن شرایط سنی کاندیداها هنگام بررسی صلاحیت ها توسط شورای نگهبان مطرح کرده و شریعتمداری مهره رسانه ای خامنه ای در کیهان بر لزوم رد صلاحیت هاشمی به دلیل خودداری از محکوم کردن جنبش سبز و نزدیکی به موسوی، کروبی و خاتمی، تاکید کرده است، اما به دلیل موارد ذکر شده در بالا، تایید صلاحیت او تقریبا قطعی به نظر میرسد. هاشمی هم گویا خود متوجه این موضوع شده و مشغول ایجاد تشکیلات و ستاد انتخاباتی شده است. در مورد هاشمی استراتژی حکومت بیشتر حول پر رنگ کردن سن ۸۰ ساله او و نیز بیرون کشیدن پرونده عملکرد اقتصادی او در دوران ریاست جمهوریش خواهد بود تا اینکه او را از ادامه کار منصرف کند یا نهایتا آرای او را کاهش دهد.

– نهایتا چه خواهد شد؟

اینکه نهایتا هاشمی یا مشایی تایید یا رد صلاحیت بشوند البته بستگی مستقیمی دارد به اینکه آیا هنوز اندکی خرد و تعقل در نظام باقی مانده است یا نه. چرا که اگر نظام به دنبال تامین مهمترین خواسته خود از انتخابات آتی یعنی حضور بالای مردم میباشد باید هر دو را تایید صلاحیت کند چرا که از قضا هاشمی، مشایی و البته در کنار قالیباف ۳ کاندیدایی هستند که در مقایسه با دیگر چهره های حکومتی کاندید شده، از بیشترین اقبال عمومی برخوردار هستند و میتوانند تنور انتخابات را برای خامنه ای گرم نگه دارند. رد صلاحیت هر کدام از اینها به خصوص هاشمی قطعا منجر به سردی انتخابات حکومتی خواهد شد. البته حتی تایید صلاحیت آنها به منزله خارج شدن اسمشان از صندوق رای نیست و احتمال تقلب به ویژه در صورت رد صلاحیت مشایی بسیار بالاست.

بدترین حالت برای مردم حالتی است که مشایی رد و هاشمی تایید صلاحیت شود و درصد بالایی از مردم جلب شعارهای اقتصادی هاشمی شده و به امید اندکی بهبود در اوضاع اسفناک کنونی در انتخابات حکومتی شرکت کنند و آن وقت حکومت آرای آنها را به نفع نامزد مطلوب نظام (قالیباف، جلیلی یا لنکرانی) مصادره کند…!

در همین زمینه:

ورود زنان و غیر مسلمانان ممنوع، ورود لات ها آزاد!

داد و فریادهای خامنه ای و حملات به احمدی نژاد نشان میدهد که که تحریم ها در حال شکاندن کمر رژیم است

کاریکاتوری گویا از مجله اکونومیست

داروهای ضروری نایاب شده است، بسیاری از کارخانه ها و واحدهای تولیدی تعطیل شده اند و بقیه هم به شدت تعدیل نیرو کرده اند. تولید خودرو نسبت به پارسال نصف شده است، اجناس ساعت به ساعت گران و گرانتر میشوند، روزانه ۲۰۰ میلیون دلار به دلیل عدم توانایی در فروش نفت به اقتصاد کشور ضرر میخورد. ریال با شتابی بی سابقه به طور روزانه اعتبار خود را از دست میدهد، چیزی که به دلیل مشخص نبودن آینده عملا رکود در بازار و معاملات را رقم زده است. صادرات گاز در آستانه تحریم بین المللی است و کشتیرانی ایران تحریم کامل شده است.

اینها تنها گوشه ای از وضعیت کنونی کشور است که صد البته نقش تحریم های بین المللی در پیدایش این شرایط بسیار موثر بوده است. . تحریم ها به خاطر پافشاری جمهوری اسلامی بر ادامه برنامه هسته ای خود وضع گردیده است. از آنجایی که حرف اول و آخر در تعیین سیاست های کلان رژیم را شخص علی خامنه ای میزند، لذا مسئولیت مستقیم تحریم ها و در نتیجه وضعیت فعلی با شخص خامنه ای است. در روزهای گذشته و به دنبال وخیم تر شدن وضعیت اقتصادی کشور و افزایش نارضایتی مردمی، با هدایت و خط دهی شخص علی خامنه ای، نهادها و چهره های حکومتی از سرداران سپاه و مجلس گرفته تا صدا و سیما و امامان جمعه، همگی حملات متعدد و برنامه ریزی شده ای را علیه دولت و شخص احمدی نژاد صورت داده اند، تا او و دولتش را مسئول وضع کنونی معرفی کنند و انگشت اتهام مردم را از سمت علی خامنه ای به سمت احمدی نژاد منحرف کنند. اگرچه دولت احمدی نژاد به دلیل باندبازی، عدم برنامه ریزی، سوء مدیریت و اتخاذ سیاستهای پوپولیستی در هفت سال گذشته در نابودی و به فلاکت نشاندن کشور نقش داشته است، اما همین ماندن احمدی نژاد هم نه در نتیجه رای مردم که در نتیجه خواست شخص علی خامنه ای صورت گرفته است و لذا حتی در ناکارآمدی و اظهارات تنش زای احمدی نژاد در عرصه بین المللی هم مجددا شخص خامنه ای مسئولیت مستقیم دارد.

امروز علی خامنه ای در سخنانی در بجنورد، تحریم ها را غیر منطقی و وحشیانه خوانده است. وقتی خامنه ای که همواره کلمات خود را با وسواس زیاد انتخاب میکند، از چنین صفاتی استفاده میکند، تنها و تنها یک معنا میدهد و آن اینکه رژیم و در راس آن شخص علی خامنه ای، از تحریم های بین المللی به شدت درمانده و کلافه شده است و تحریم ها در حال اثر گذاری هستند.

علی خامنه ای باید بداند که دو راه بیشتر ندارد، یا اینکه جام زهر را سر بکشد و بی خیال رسیدن به بمب اتمی بشود و یا اینکه همین روند را ادامه بدهد آنگاه آینده ای مشابه سرنوشت صدام حسین در عراق خواهد داشت و یا اینکه دیر یا زود انقلابی مردمی او و رژیمش را سرنگون خواهد کرد.

اما مردم ایران باید بدانند که اگر رژیم به خواسته های بین المللی تن ندهد، ابتدا یارانه ها قطع خواهد شد، سپس شاهد بیکاری، قحطی و فقر گسترده خواهیم بود. با روند فعلی اگر دیدید مدتی دیگر برنامه نفت در برابر غذا برای ایران به اجرا درآمد زیاد تعجب نکنید! باید از سرنوشت مردم کره شمالی و عراق عبرت گرفت. همانطور که قبلا هم بارها و بارها نوشته ام (+ ، +)، اگر رخوت و بی تفاوتی کنونی در میان مردم ادامه یابد و نسبت به سیاستهای رژیم اعتراض نکنند، متاسفانه تنها دو حالت برای ایران متصور است، کشوری دارای سلاح اتمی اما قحطی زده و در انزوای کامل بین المللی مثل کره شمالی و یا کشوری ویران، جنگ زده با صدها هزار کشته و چه بسا تجزیه شده چیزی شبیه به عراق.

 به صفحه وبلاگ گاه نوشته های آلفرد در فیسبوک بپیوندید تا از پستهای جدید از طریق فیسبوک مطلع شوید. 

 مطالب مرتبط: 

سکوت و بی تفاوتی ما، چراغ سبزی است به حکومت تا مملکت را هر چه بیشتر به قهقرا بکشاند!

با ادامه رخوت و سکوت کنونی تنها دو حالت برای آینده ایران متصور است؛ «کشوری اتمی اما قحطی زده»، یا «ویران و جنگ زده»!

نگذاریم یک مشت آخوند نادان با بلندپروازی‌های خود جان و مال و میهنمان را به خطر بیندازند

قله مد نظر خامنه‌ای کدام است؟ تحریم‌ها برای کوبا ۵۰ سال طول کشید و در مورد عراق به حمله خارجی منجر شد

چرا تحریم‌ها بر ضد حکومت، گریبانگیر ایرانیان شده است؟! مقصر کیست؟

توهین شدید روزنامه آمریکایی نیویورک پست به احمدی نژاد + عکس

توهین شدید نیویورک پست به احمدی نژاد

امروز روزنامه پرتیراژ و قدیمی نیویورک پست آمریکا با انتشار مطلبی در صفحه شش خود تودهنی محکمی حواله محمود احمدی نژاد رییس جمهور قلابی ایران نمود! این روزنامه با نوشتن عبارت «Peace of sh!t» که به زبان فارسی «صلح از طرف گُه» یا «صلحی از جنس گُه» یا با در نظر گرفتن ایهام جمله «یک تکه گُه» میتواند معنی بدهد، توهین شدید و البته ژورنالیستی را به احمدی نژاد کرده است که شاید در دنیای رسانه این میزان از توهین به یک رییس دولت بی سابقه باشد. در ادامه مطلب، نیویورک پست نوشته است که احمدی نژاد در سخنرانی‌های خود مرتبا نسبت به اسرائیل نفرت پراکنی میکند، آن را رژیم قلابی میداند و مرتبا آن را به نابودی و حذف شدن تهدید میکند، اما از آن طرف با دستان خود مرتبا علامت صلح و «دوستی» نشان میدهد!!

شایان ذکر است که نیویورک پست در سال ۱۸۰۱ میلادی تاسیس شده است و یکی از قدیمی ترین نشریه های آمریکا به شمار میرود. این نشریه با تیراژ ۵۵۵ هزار نسخه در روز هفتمین روزنامه پرتیراژ آمریکاست. نیویورک پست زیر نظر کمپانی نیوز کورپوریشن غول رسانه‌ای جهان که متعلق به یک سرمایه دار آمریکایی- استرالیایی به نام روپرت مرداک میباشد، اداره میگردد. مرداک خود مسیحی است اما از مادری یهودی متولد شده است.

توضیح: این روزنامه برای رعایت ادب مجبور شده است که کلمات piece (تکه) و shit (گه) را به شکل دیگری بنویسد و به روشهای ژورنالیستی روی بیاورد! ولی بر کسی پوشیده نیست که منظور اصلی این روزنامه چیست! همچنین نویسنده مطلب خانم کیت شیهی در ابتدای مطلب نوشته است که «محمود ما هم برای تو انگشت داریم». این عبارت در زبان انگلیسی معنی بدی دارد که کسانی که به انگلیسی آشنایی دارند متوجه میشوند.

منبع  ۱ ، ۲ ، ۳  

 به صفحه وبلاگ گاه نوشته های آلفرد در فیسبوک بپیوندید تا از پستهای جدید از طریق فیسبوک مطلع شوید. 

پی نوشت: گویا عده‌ای در درستی برداشت من از توهین آمیز بودن این مطلب نیویورک پست درباره احمدی نژاد تردید دارند. برای رفع تردیدها به این مطلب مراجعه کنید. این خبرگزاری هم دقیقا همین برداشت من را داشته و گفته که این روزنامه احمدی نژاد را «یک تکه گه» نامیده است! امیدوارم این عده قانع شده باشند و سعی نکنند بگویند انگلیسی شان از یک خبرگزاری انگلیسی زبان بهتر است! عزیزان من مسلم است که منظور نیویورک پست Piece of shit بوده است، منتهی یک روزنامه پرتیراژ که نمیتواند با تیتر درشت فحش بنویسد که!! لذا به ترفندهای ژورنالیستی و استفاده از سخنان ایهام آلود روی آورده است! فهم این قضیه خیلی سخت نباید باشد!!

چند مطلب پیشنهادی از همین وبلاگ:

دلیل سقوط شدید ارزش ریال چیست؟

کارهای مفیدی که با ۱۳ میلیارد تومان پول صرف شده برای ساخت ضریح جدید امام حسین میشد انجام داد

از انداختن جواهرات «نذری» به داخل ضریح تا یک و نیم میلیاردی که پسر آیت الله به دختر جوان داد!

آخر هفته‌ای که بار دیگر تفاوت عملکرد سینماگران مردمی و سینماگران حکومتی را نشان داد

سینمای ایران در آخر هفته گذشته شاهد وقوع دو اتفاق بسیار متمایز بود که به خوبی تفاوت عملکرد میان «سینمای مردمی» و «سینمای حکومتی» را نشان داد. در یک سو شماری از سینماگران میانی سینمای ایران بر سر سفره رییس دولتی نشستند که با تقلب در انتخابات و سرکوب مردم بر سر کار آمده و با سوء مدیریت خود کشور را به پرتگاه سقوط و تباهی کشانیده و حتی از صدور پیام تسلیت برای زلزله زدگان خودداری کرده است. و اما در سوی دیگر  شماری از چهره‌های برتر سینمای ایران مانند پرویز پرستویی، فاطمه معتمد آریا، رضا کیانیان، پوران درخشنده، حسن پورشیرازی، جعفر پناهی و غیره دست به ابتکاری جالب توجه زدند و با حضور در سینما آزادی تهران به جمع آوری کمکهای مردمی برای زلزله زدگان آذربایجان شتافتند. وه که تفاوت از کجا به کجا! شگفتا که فاصله سینمای مردمی از سینمای حکومتی چقدر زیاد است!

در یک طرف کسانی که سابقه حضور در فیلمهای حکومتی مثل اخراجی ها و قلاده های طلا و یا شرکت در مراسم‌های حکومتی دیگر مثل تحلیف احمدی نژاد و یا دیدارهای دوره‌ای به عنوان «اهالی هنر» (!) با دیکتاتور بزرگ را در پرونده دارند، برای تامین منافع شخصی خود، در مجلس افطار احمدی نژاد حاضر می‌شوند، با او عکس یادگاری می‌گیرند و البته زمینه بهره برداری سیاسی دولت از حضورشان را فراهم می‌کنند و در سوی دیگر هنرمندانی مردمی که دغدغه مردم دارند، با مردم عکس یادگاری میگیرند، به آنها گل می دهند و نه برای منافع شخصی خود که در راستای کمک به زلزله زدگان نیازمند از خود و اعتبار خود مایه می‌گذارند.

هر دو گروه را باید شناخت و نام و عملکردشان را باید به خاطر سپرد. گروه اول را باید تحریم و گروه دوم را باید حمایت کرد و البته قدرشان را باید دانست.

گروهی از سینماگرانی که در جهت منافع شخصی خود، به دیدار رییس دولت متقلب و سرکوبگر شتافتند.

سینماگرانی که دغدغه مردم داشتند و مشغول جمع آوری کمک های مردمی برای زلزله زدگان شدند.

مطالب پیشنهادی:

آقای داوود رشیدی عزیز قدر خود را بدانید!

از انداختن جواهرات «نذری» به داخل ضریح تا یک و نیم میلیاردی که پسر آیت الله به دختر جوان داد!

اذعان تلویحی هنرمند عاشق ولایت به نفرت مردم از رژیم؛ «پس از دیدار با حضرت آقا، آنتن منزل من را شکستند و در خیابان به من متلک گفتند»

بررسی دلایل فراز و فرود جنبش سبز

سه سال پیش در چنین روزهایی بود که تقلب بزرگ صورت گرفت و در پی آن مردم به خیابانها ریختند. اعتراض مردم به تقلب در انتخابات که به جنبش سبز معروف گردید را میتوان نقطه عطفی در تاریخ ایران پس از انقلاب دانست، چه آنکه این نخستین بار پس از انقلاب بود که جمعیتی عظیم و چند میلیونی به طور خودجوش و بدون برنامه ریزی و حمایت دولتی به خیابانها آمدند تا به جمهوری اسلامی اعتراض کنند. اگرچه جنبش سبز توانایی و پتانسیل ایجاد تغییرات عظیم را داشت و به خوبی میتوانست خواست خود را بر حاکمیت تحمیل کند، اما نهایتا چنین اتفاقی نیفتاد و رفته رفته به افول و خمودگی دچار شد. مطلب حاضر به بررسی اجمالی چگونگی پیدایش جنبش سبز و عوامل موثر در افول و عقیم ماندن آن در رسیدن به نتایج دلخواه و نیز به ارائه برخی دستاوردهای جانبی از جنبش میپردازد.

برای درک بهتر چگونگی پیدایش جنبش سبز بایستی به هفته‌های پیش از انتخابات سال ۸۸ نگاهی بیندازیم. در آن زمان از یک سو حاکمیت به طور علنی از انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد حمایت میکرد و برای مثال جنتی به عنوان کسی که قرار بود داور انتخابات باشد، خود علنا در سخنانی از احمدی نژاد حمایت کرد و علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی هم تلویحا احمدی نژاد را انتخاب اصلح معرفی میکرد. از سوی دیگر چهار سال مدیریت غلط و دروغ گویی علنی دولت احمدی نژاد و ادبیات تنش زا، پوپولیستی و البته آمیخته به لمپنیسم وی در سخنرانی‌های داخلی و خارجی، نفرت زیاد مردم از وی را سبب شده بود. همه این موارد دست به دست هم داده و موجب شده بود که مردم انگیزه زیادی برای جلوگیری از انتخاب شدن مجدد احمدی نژاد پیدا کنند. به همین دلیل نگاه‌ها به سمت میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو نامزد رقیب که البته از فیلتر شورای نگهبان رد شده بودند، جلب گردید. صراحت کلام موسوی در مناظره‌های تلویزیونی به ویژه در مقابل احمدی نژاد و دروغگو خواندن و متهم کردن وی به جعل آمار در تلویزیون دولتی و نیز حضور پرشمار و البته پرشور مردم با نمادها و نشانه‌های سبز در خیابانهای اصلی تهران و مراکز استانها در واپسین روزهای منتهی به موعد انتخابات، همه و همه مردم به ویژه طبقه متوسط و مرفه شهری را نسبت به انتخاب شدن موسوی خوش بین کرده بود. از آن طرف اما احمدی نژاد هم بیکار ننشسته بود و با مطرح کردن وعده پرداخت یارانه‌ها و نیز با افزایش حقوق کارمندان دولت و مستمری بازنشستگان و دادن پول دستی و وام به دانشجویان تلاش زیادی کرد تا رای آنها را برای خود تضمین کند.

جرقه اعتراض‌ها را شاید بتوان انتشار خبری بر روی خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران در ساعت ۱۰ شب جمعه ۲۲ خرداد و در حالیکه هنوز رای گیری ادامه داشت دانست که در آن احمدی نژاد با ۶۳ درصد آرا پیروز انتخابات معرفی شده بود، خبری که البته به سرعت از خروجی این رسانه حذف شد. این موضوع در کنار قطع شدن سیستم پیامک به عنوان تنها وسیله ارتباطی ناظران وابسته به موسوی و کروبی در شعبه‌های رای گیری، افزایش تعداد آرا در حین شمارش بر طبق یک نمودار با شیب خطی، بیشتر بودن تعداد آرای باطله از کل آرای کروبی، کمتر شدن تعداد رای‌های نهایی محسن رضایی در طول پروسه اعلام نتایج و صدور پیام علی خامنه‌ای و تبریک انتخاب مجدد احمدی نژاد و قدردانی از شورای نگهبان برای برگزاری انتخابات آن هم در شرایطی که هنوز به شکایت‌های نامزدها رسیدگی نشده بود و نتیجه نهایی تایید نشده بود، همه و همه موجبات بهت و حیرت مردم از نتایج انتخابات را فراهم کرد. واقعیت این بود که مردم به ویژه در شهرهای بزرگ وقتی از آشنایان و بستگان خود سوال میکردند که به چه کسی رای داده است، کمتر کسی را می‌یافتند که در پاسخ به احمدی نژاد اشاره کند. سوال بزرگی که در ذهن مردم ایجاد شده بود این بود که پس رای من کجاست؟!

«رای من کو؟!» علت اصلی حضور خودجوش مردم در خیابانها در روزهای بعد به ویژه حضور میلیونی مردم در روزهای ۲۵ خرداد و ۳۰ خرداد بود. آنهایی که به موسوی و کروبی رای داده بودند با نمادهای سبز به خیابانها ریختند تا به نتایج اعتراض کنند. تا به رای نشمرده شان و بدتر از آن به دزدی رای صورت گرفته اعتراض کنند. مردم احساس میکرند که از اعتماد آنها سوء استفاده شده است، یک جور احساس بازی خوردن، رودست خوردن، یک جور احساس تحقیر شدن…! حکومت اما بنا نداشت که از تقلب پا پس بکشد و بیت رهبری با همراهی سپاه بر آن شده بود که احمدی نژاد را مجددا در مسند ریاست جمهوری بنشانند. شاید چون موسوی و خامنه‌ای از دیرباز با یکدیگر اختلاف داشتند یا شاید چون موسوی دخالت سپاه در امور اقتصادی و سیاسی را برنمی‌تابید یا شایدهای دیگر…. دلیل هر چه بود نهایتا شکایت‌ها نسبت به نتایج انتخابات به جایی نرسید. اما مردم که پس از سالها دورافتادگی و غربت از یکدیگر، بار دیگر همدل و یکصدا شده و یکدیگر را بازیافته بودند، به اعتراض خود ادامه دادند. هر چقدر سرکوب‌ها تشدید شد، جنبش از شعار «رای من کو؟»  فاصله گرفت و خواسته‌های بیشتر و بیشتری توسط مردم مطرح میشد. کار به جایی رسیده بود که در تیر آن سال علنا شعارهای ضد حکومتی مانند: مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر ضد ولایت فقیه، خامنه‌ای قاتله، ولایتش باطله، داده میشد.

رفته رفته اما جنبش به افول گروید. سرکوب‌های وحشیانه مردم به ویژه از روز پس از نماز جمعه خامنه ای در روز جمعه ۲۹ خرداد و تهدید مردم و نامزدهای معترض، شروع گردید. بگیر و ببندها، زندانی کردن کنشگران سیاسی، روزنامه نگاران. خبرنگاران و تعطیلی احزاب که از روز انتخابات شروع شده بود تشدید گردید. اما افول جنبش سبز تنها به دلیل سرکوب ها نبود. واقعیت این بود که به دلیل گستردگی طیف فکری و پایگاه اجتماعی جنبش اولا هدف از اعتراضها مشخص نبود. یا دستکم هدف واحدی وجود نداشت. گروههای مختلف از به شدت مذهبی تا غیر مذهبی، تحصیلکرده و معتقد به سکولاریسم و تحصیل نکرده، دلبسته به نظام تا به شدت مخالف نظام، همه و همه برای رای نیاوردن احمدی نژاد به موسوی و کروبی رای داده بودند. در حالیکه بسیاری از افراد نه تنها به تقلب در نتیجه انتخابات معترض بودند که اساسا به کمتر از سقوط رژیم قانع نمیشدند و خواسته‌هایشان بسیار بالاتر از روزهای اول بود. اما خوب عده زیادی هم بودند که یا به دلایل مذهبی یا به دلیل وابستگی یا سابقه وابستگی به نظام یا ایفای نقش در پیدایش آن و یا به دلیل تجربه تلخ یک انقلاب در گذشته و ترس از نتایج نامشخص یک انقلاب مجدد، به مرحله‌ای نرسیده بودند که خواهان سقوط رژیم باشند یا شاید هم هزینه تغییر نظام را بالا می‌دیدند. لذا این موضوع رفته رفته موجب شکاف در صفوف مردم شد و عده‌ای از مردم در روزهای بعدی اعتراضها و با تندتر شدن شعارها دیگر در خیابان حضور پیدا نکردند.

عامل دیگر رهبری جنبش بود. واقعیت این است که هر فعالیت سیاسی و اجتماعی نیاز به یک مدیر دارد تا مسیر و هدف را نشان دهد و از پراکنده شدن و هرز رفتن نیروها جلوگیری کند. جنبش سبز رهبر نداشت. درست است که موسوی و کروبی به عنوان منتخبین مردمِ معترض به نتایج انتخابات، خواه ناخواه رهبری اعتراضها را بر عهده داشتند اما واقعیت این است که موسوی و کروبی هنوز دل در گرو نظام و انقلاب داشتند. آنها افرادی مذهبی هستند، آنها خواهان براندازی نبودند، آنها نمیخواستند که انقلاب و نظامی که در پیدایش آن نقش ایفا کرده بودند، سرنگون شود. لذا دیدیم که به شعارهای به اصطلاح ساختار شکنانه اعتراض کردند. موسوی بر جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر تاکید کرد. دیدیم که موسوی در مواقع حساس متعددی سکوت کرد و مردم را به حضور و ماندن در خیابانها فرا نخواند چرا که میدانست ممکن است حضور مستمر و انبوه مردم در خیابانها جنبش را تا مرحله براندازی نظام پیش ببرد؛ چیزی که او خواهان آن نبود. به نظر میرسید موسوی و کروبی در مخمصه‌ای گرفتار شده بودند. از یک سو مردم به آنها اعتماد کرده و رای داده بودند لذا برای حفظ آن رای مسئولیتی بر دوش خود حس میکردند، اما از سوی دیگر به دلایلی که ذکر شد خواهان حفظ نظام بودند و به مرحله براندازی نرسیده بودند. این حالت را به خوبی میشد در بیانیه‌های متعدد موسوی مشاهده کرد که از یک طرف بر حق مردم و اعتراض به دولت تاکید، اما از سوی دیگر از آرمانهای امام و دوران طلایی او سخن گفته شده بود. بیانیه‌هایی تکراری و گنگ که به نظر من تنها بر رکود و خمودگی جنبش افزود و موجبات سرگردانی معترضان را فراهم کرد. معترضانی که در روزهای بعد با شعارهای خود موجودیت نظام را هدف قرار داده بودند، هیچ تناسبی میان خواسته‌های خود با بیانیه‌های موسوی و کروبی نمی‌دیدند.

عامل موثر دیگر محدود ماندن جنبش به قشر متوسط و مرفه شهری به ویژه در شهرهای بزرگ بود. به نظر من جنبش سبز نتوانست در میان قشر فقیر جامعه و اقشار ضعیفتر مثل کارگران و روستاییان و نیز در میان اقوام ایرانی مثل ترک ها توفیقی به دست آورد. اگر نگاهی به ویدئوهای اعتراضی بیندازید در می‌یابید که اکثر آنها در محله‌های بالای شهر به ویژه شهر تهران ضبط شده‌اند. دلیل این امر نیاز به بررسی مبسوط دارد اما شاید آن را به طور خلاصه به محدود ماندن خواسته‌های جنبش سبز به درخواستهای مدنی مثل آزادی‌های اجتماعی و یا سیاسی مرتبط دانست؛ موضوعاتی که برای طبقه محروم جامعه با دغدغه‌های اقتصادی از اهمیت چندانی برخوردار نیست یا لااقل در اولویت قرار ندارد. همچنین پرداخت یارانه‌ها به طبقه محروم جامعه از سوی دولت و سفرهای استانی احمدی نژاد و سخنان پوپولیستی او البته بی تاثیر نبوده است. هموطنان ترک ما نیز با نگاهی بدبینانه به جنبش سبز نگاه میکردند و شاید دلیل آن را باید در تجربه‌های تلخ انقلابها و اعتراض‌های قبلی و عدم پرداختن به خواسته‌های مدنی آنها همچون حق تحصیل به زبان مادری و مواردی از این دست جستجو کرد.

محدودیت رسانه‌ای و عدم حمایت خارجی را شاید بتوان از دیگر عوامل تاثیر گذار در افول جنبش سبز دانست. در فقدان یک تلویزیون، تنها عامل هماهنگ کننده مردم در جریان اعتراضها، اینترنت بوده است. این وسیله ارتباطی هم با اعمال فیلترینگ گسترده و کاهش سرعت در مواقع حساس، عملا بارها از کار افتاد. اگر معترضان دارای یک رسانه فراگیر مثل یک تلویزیون ماهواره‌ای میبودند چه بسا بهتر و موثرتر میتوانستند عمل کنند و قادر بودند که از اخبار به شکل بی‌طرفانه و بدون سانسور و تحریف مطلع شوند. هر چند حکومت نشان داده است که شبکه‌های ماهواره‌ای را هم از گزند پارازیت در امان نمیگذارد. عدم حمایت خارجی هم در افول جنبش بی تاثیر نبود. بد اقبالی معترضان این بود که اوباما تازه به قدرت رسیده بود و به قول خودش دستان خود را به سوی حکومت ایران دراز کرده بود و برای حل مشکل اتمی ایران به دنبال گفتگو با حکومت بود. به همین دلیل نتوانست پاسخی درخور به خواسته صریح معترضان که میگفتند «اوباما یا با مایی یا با اونها» بدهد. اوباما حتی در اظهار نظر درباره قتل فجیع و تأثر برانگیز ندا آقاسلطان بسیار تردید کرد و حدود ۵ روز طول کشید تا در آن باره ابراز تاسف کند…! حکومت میدانست که اوباما به دنبال گفتگو با آنهاست و در اعتراض به سرکوبها موضع گیری تند و تصمیمی رادیکال اتخاذ نخواهد کرد لذا با فراغ بال به سرکوب مردم پرداخت. البته واقعیت دیگر هم این است که موسوی و کروبی با لحنی تند نسبت به هرگونه حمایت خارجی از جنبش سبز هشدار دادند و عملا امکان هرگونه حمایت خارجی را از بین بردند.

همه موارد بالا دست به دست هم داد تا جنبش به افول گرایید، از حالت خیابانی خارج شد و به کنج خانه‌ها و دلها خزید. به نظر من جنبش آزادیخواهی و استبداد ستیزی مردم ایران که از جنبش مشروطه بیش از صد سال پیش شروع شده و مجددا به تازگی در قالب جنبش سبز متبلور شده بود تنها در صورت تحقق دو عامل زیر مجددا بروز عملی و علنی خواهد یافت:

۱- رسیدن مردم به حالتی از استیصال و نارضایتی از وضع موجود که در نتیجه آن حاضر به دادن هزینه جهت ایجاد تغییرات عمده باشند.

۲- پیدایش آلترناتیوی (جایگزین) مشخص و قابل اعتماد با هدفی معین به گونه‌ای که روز بعد از سقوط رژیم، رفتارها متضاد با وعده‌های از پیش داده شده نباشد….

به هر حال اگرچه جنبش سبز افول کرده است، اما ثمرات میمون و مبارکِ جانبی هم داشته است و آن اینکه:

۱- مردم میزان خودکامگی، قساوت و قدرت پرستی ملایان در قدرت را دیدند. مردم به خوبی مشاهده کردند که سردمداران رژیم کنونی از هیچ جنایتی برای ماندن در قدرت ابایی ندارند و در این راه از خدا، پیغمبر و دین سوء استفاده و اعمال خود را توجیه میکنند. مردم به خوبی خطر به قدرت رسیدن یک حکومت دینی را به شکل علنی دیدند و مشاهده کردند که چگونه حاکمان میتوانند با توسل به دین و اعتقادات دینی به کشتار و شکنجه و سرکوب دست بزنند. فکر میکنم اهمیت سکولاریسم (جدایی نهاد دین از سیاست) برای مردم بهتر مشخص گردید.

۲- مردم به خوبی به اصلاح ناپذیر بودن رژیم پی بردند. همچنین دست روبه صفتانی چون خاتمی برای آنها رو شد. مشخص شد که امثال خاتمی به هیچ چیزی اعتقاد ندارند، یک روز به مناسبت قتل هدی صابر پیام  تسلیت میدهند و برای شرکت در انتخابات شرط میگذارند، اما روز دیگر از شروط خود عدول کرده، بر صندوق رای حکومتی دخیل میبندند و یواشکی در انتخابات شرکت میکنند تا بلکه حضور مجدد خود در قدرت را تضمین کنند! مردم به خوبی دیدند که اصلاح طلبان حکومتی چون خاتمی حتی یک بار هم به نتایج انتخابات اعتراض نکردند. همچنین ریاکار بودن افرادی مثل کدیور که در روز روشن شعارهای مردمی را تحریف میکردند آشکار شد. مشخص شد که در یک جنبش ممکن است افرادی ناآگاه یا مغرض وجود داشته باشند که با ایده‌های احمقانه خود مانند «اسب تروا» خواسته یا ناخواسته به جنبش ضربه بزنند. هوشیاری مردم و مدیریت جریان جهت دور ماندن جنبش از گزندهای احتمالی در چنین مواقعی اهمیت زیادی دارد.

۳- مردم دریافتند که کشورهای خارجی به دنبال منافع خود هستند و الزاما این منافع در راستای منافع مردم ایران نیست. آن زمانی که باید حمایت میکردند، نکردند و به مردم پشت کردند و با حکومت جنایتکاری که در حال سرکوب بود مشغول مذاکره بر سر موضوع هسته‌ای شدند! مردم دریافتند که برای تغییر نباید به قدرت خارجی امید ببندند که آنها قابل اعتماد نیستند.

۴- رسانه‌های اجتماعی همچون فیسبوک، بالاترین و غیره اگرچه میتوانند در هماهنگ کردن اولیه جنبش‌های اجتماعی موثر باشند اما استفاده زیاد از آنها میتواند اعضای جنبش را به حالتی از رخوت و رکود کشانیده، آنها را از خیابان یعنی محل وقوع اتفاق‌های اصلی دور نگاه دارد و آنها را به دنیای مجازی و روزمرگی‌های آن دچار سازد. در جریان انقلاب اخیر در مصر به خوبی دیدیم که چطور قطع کامل اینترنت در آن کشور موجب افزایش حضور مردم در خیابانها گردید.

پی نوشت: این مطلب در سایت خودنویس هم منتشر شده است.

مطالب مرتبط:

بررسی نقش شبکه های اجتماعی بر اعتراض های مردمی؛ مزایا و معایب

وقتی مسعود بهنود برای «استاد قفس ساز» بازارگرمی می‌کند…!

به عنوان یک عضو برانداز جنبش سبز، حالم از سایت کلمه به هم میخوره!

ابطال آرای حوزه انتخابیه دماوند معنادار و در حکم تو دهنی به اصلاح طلبان است! 

درخواست شورای هماهنگی راه سبز امید از مردم برای راهپیمایی در سکوت، خیانت به خون شهدای جنبش سبز است

رای دادن خاتمی تعجب برانگیز نیست! اما مهم نه حضور امثال وی که عدم حضور خیل عظیم مردم در شوی انتخابات است