بایگانی برچسب‌ها: زندان

شغل جدید حسین درخشان: برگزاری دوره های آموزشی حکومتی

حسین درخشان مثلا به ۱۹ سال زندان محکوم شده بود، حالا شده سخنران دوره های آموزشی برنامه های حکومتی از جمله  این یکی با نام «سینمای رژیم صهیونیستی – پنجره ای به یک جامعه پرتنش»! هیچ وقت حس خوبی نسبت به این فرد نداشتم نه آن زمانی که به رژیم فحش میداد و نه آن زمانی که به یکباره هوادار دوآتشه احمدی نژاد و حامی سیاستهای جمهوری اسلامی شد و نه آن زمان که برای مقاصد خاص به اسرائیل سفر کرد و تظاهر میکرد بی دین شده است…! به راستی تفاوت بسیار است میان وبلاگ نویسی مانند ستار بهشتی که در زندان زیر شکنجه جان میدهد با فردی همچون حسین درخشان که ظاهرا به زندان محکوم میشود اما تقریبا همیشه در مرخصی به سر میبرد و در عمل به استخدام حکومت ایران در آمده است.

گفتنی است در مهرماه ۱۳۸۹ خبرگزاری های مختلف خبر دادند که حسین درخشان از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به جرم «همکاری با دول متخاصم، تبلیغ علیه نظام اسلامی، تبلیغ به نفع گروهک‌های ضد انقلاب، توهین به مقدسات، راه اندازی و مدیریت سایت‌های مبتذل و مستهجن» مجموعا به «۱۹ سال و نیم حبس تعزیری، پنج سال محرومیت از عضویت در احزاب و فعالیت در رسانه‌ها و بازگرداندن وجوه اخذشده به مبلغ ۳۰ هزار و ۷۵۰ یورو، ۲ هزار و ۹۰۰ دلار و ۲۰۰ پوند انگلیس» محکوم شده است!

این پوستر تبلیغاتی را درخشان خودش در گوگل پلاسش به اشتراک گذاشته است.

پوستر تبلیغاتی برنامه آموزشی حکومتی که حسین درخشان آن را برگزار خواهد کرد.
پوستر تبلیغاتی برنامه آموزشی حکومتی که حسین درخشان آن را برگزار خواهد کرد.

روحانی به عنوان رییس وزیر اطلاعات، در ارتباط با هتک حرمت دختران میرحسین موسوی مسئول است

عکس آرشیوی

عکس آرشیوی

در خبرها آمده است که دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد امروز اجازه یافته اند که دیداری کوتاه با پدر و مادر خود که به دستور مستقیم علی خامنه ای برای مدت نزدیک به ۹۵۰ روز است به شکل غیر قانونی در حبس خانگی به سر میبردند، داشته باشند. بر طبق گفته های «نرگس موسوی» پس از این دیدار ماموران وزارت اطلاعات آنها را به خانه ای امن مستقر در محل برده و از آنها درخواست میکنند که اجازه بازرسی بدنی «برهنه» را بدهند تا مطمئن شوند که چیزی از محل ملاقات به بیرون منتقل نخواهند کرد. پس از مخالفت آنها، ماموران امنیتی به آنها حمله کرده و به صورت آنها «سیلی» زده و دست یکی از آنها را «گاز» گرفته اند.

بدیهی است که اقدام ماموران امنیتی امری غیر متعارف بوده است و هر وجدان آزاده ای صرفنظر از باورهای سیاسی آن را محکوم میکند. اما در این میان علاوه بر ماموران امنیتی حاضر در محل که در هتک حرمت دختران موسوی مسئولیت «مستقیم» دارند، وزیر اطلاعات به عنوان رییس آنها و حسن روحانی به عنوان رییس هیات وزیران و بالطبع رییس وزیر اطلاعات هم در وقوع این واقعه ناراحت کننده مسئولیت «غیر مستقیم» دارند. لذا شایسته است که دوستان اصلاح طلب، علاوه بر محکومیت ماموران امنیتی در مطالب، بیانیه ها، مصاحبه ها و اظهارات خود، شخص حسن روحانی را هم مورد بازخواست قرار دهند و از او سوال کنند که چگونه چنین اتفاقی در زیر مجموعه وزارت اطلاعات که زیر نظر دولت فعالیت میکند اتفاق افتاده است؟!

درست است که سپاه و بیت رهبری نفوذ زیادی در وزارت اطلاعات دارند اما نمیتوان مدعی شد که رییس جمهور هیچ کاره است و هیچ نقشی ندارد. به هر حال وزیر اطلاعات را رییس جمهور به مجلس معرفی کرده است. اگر روحانی با وزیر اطلاعات مخالف بود او را برای دریافت رای اعتماد به مجلس معرفی نمیکرد. لذا در کلیه اعمال شنیع و غیر انسانی ماموران امنیتی کارمند وزارت اطلاعات از جمله اقدام اخیر در حمله و هتک حرمت دختران میرحسین موسوی، شخص حسن روحانی به عنوان رییس جمهور مسئولیت غیر مستقیم دارد و بایستی پاسخگو باشد. فراموش نکنیم که این اقدام اخیر تنها یکی از هزاران جنایت و ستمی است که همه روزه ماموران وزارت اطلاعات در حق مخالفان، منتقدان، زندانیان سیاسی، روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان انجام میدهند. چه بسیار مواردی که شخص مورد ستم، رسانه ای در اختیار ندارد و صدایش هم به گوش کسی نمیرسد، باز خوب است که دختران موسوی به دهها رسانه و خبرگزاری دسترسی دارند که به سرعت صدای تظلم خواهی شان را به گوش جهانیان برسانند، وای به حال ستار بهشتی ها که هیچ رسانه ای ندارند…!

تبرئه مرتضوی نشان داد که جنایات کهریزک مورد تایید نظام بوده است!

kahrizak04

سعید مرتضوی از اتهام معاونت در قتل تبرئه شد! همانطور که پیش بینی می شد چاقو دسته خودش را نبرید…!

۴ سال پیش ۵ نفر در زندان کهریزک جان باختند. پس از کش و قوس فراوان حتی خود حکومت و کمیته بررسی مجلس هم پذیرفت که این افراد بر اثر ضرب و جرح (شکنجه) و شرایط نامناسب بهداشتی جان باخته اند. مهدی کروبی حتی اعلام کرد که چند نفر به او مراجعه کرده و گفته اند که در زندان مورد تجاوز قرار گرفته بوده اند. ۲ نفر از پزشکان کهریزک که زندانیان را معاینه کرده بودند بعد از لو رفتن ماجرا و تایید وقوع آثار شکنجه بر بدن زندانیان، به طرز مشکوکی کشته شدند!!

پس از همه این ماجراها که حکایت از وقوع شکنجه و تجاوز سیستماتیک در کهریزک داشت، حکومت عده ای سرباز و مامور پایین رتبه را به زندان محکوم کرد و متهم ردیف اول یعنی مرتضوی علیرغم فشار مجلس در دولت ارتقا درجه گرفت و از ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا به ریاست سازمان تامین اجتماعی منصوب شد!! تا اینکه بالاخره بعد از چند سال بر اثر فشار خانواده کشته شدگان از جمله یکی از آنها به نام روح الامینی که پدرش از نزدیکان به حاکمیت است، پرونده قضات درگیر در ماجرا با اتهام معاونت در جنایت و ارسال گزارش دروغین مبنی بر مرگ بر اثر مننژیت به جریان افتاد.

چند هفته پیش زمزمه هایی مبنی بر صدور حکم ۱۵ سال زندان برای مرتضوی متهم شماره اول به گوش می رسید اما مرتضوی در مصاحبه با خبرگزاری ها در حالیکه کاملا مطمئن و آسوده خاطر به نظر میرسید خود را «سرباز ولایت» خواند و گفت که فقط دستورات را اجرا میکرده و حالا هم به حکم نظام «تمکین» میکند! بالاخره انتظارها به پایان رسید و احکام ۳ قاضی دخیل در ماجرا امروز صبح صادر شد! محرومیت از اشتغال در منصب های دولتی برای ۵ سال بیشترین مجازات متهمان است! از سوی دیگر مرتضوی از اتهام معاونت در قتل به کلی تبرئه شده و تنها به پرداخت مبلغ ناچیز ۲۰۰ هزار تومان به خاطر صدور گزارش دروغ مبنی بر مرگ به دلیل مننژیت محکوم شده است!!

حکومت با این حکم نشان داد که در جنایت کهریزک به طور مستقیم دخیل بوده و کاملا آنها را تایید کرده است و اتفاقا حق با مرتضوی است آنجا که میگوید تنها دستورات را اجرا کرده است! شکی نیست که مرتضوی فقط یک نوچه است و البته حکومت دوست ندارد نوچه های وفادار خود را برنجاند!

یاد و خاطره ۵ کشته شده کهریزک و ۲ پزشک به قتل رسیده گرامی باد!

از اعتصاب غذای مهدی خزعلی تا نسرین ستوده؛ چرا حنای مهدی خزعلی دیگر رنگی ندارد؟

مهدی خزعلی پس از ۶۷ روز اعتصاب غذا به کوهنوردی رفت

مهدی خزعلی پس از ۶۷ روز اعتصاب غذا به کوهنوردی رفت

آیا هرگز با خود اندیشیده اید که چرا به جز چند خبرگزاری اصلاح طلب، کسی برای اعتصاب غذای کذایی مهدی خزعلی، تره هم خرد نمیکند؟! رسانه های اصلاح طلب از قول مهدی خزعلی مدعی شده اند که او بیش از ۹۰ روز است که در اعتصاب غذا به سر میبرد. علیرغم اینکه عدد ادعایی بسیار بزرگ و در طول تاریخ کم نظیر میباشد، اما مردم، رسانه های خارجی و شخصیت های بین المللی توجهی به آن نمیکنند و به قول معروف گویی دیگر حنای مهدی خزعلی رنگی ندارد…! علت چیست؟

پیش از بررسی علت، بد نیست مقایسه کوتاهی انجام بدهیم میان واکنش ها به اعتصاب غذای ۴۹ روزه نسرین ستوده وکیل حقوق بشر و اعتصاب غذای ۹۰ روزه مهدی خزعلی منتقد احمدی نژاد.

نسرین ستوده چند ماه پیش در اعتراض به ندادن مرخصی به او و نیز ممنوع الخروج شدن غیر قانونی دخترش، دست به اعتصاب غذا زد. در مدت اعتصاب غذا، شاهد حمایت گسترده مردمی از او، امضای پتیشن های متعدد به منظور آزادی او، به راه افتادن طوفان های توییتری، حمایت های گسترده وبلاگ نویسان و شخصیت های مطرح سیاسی و اجتماعی، اطلاع رسانی گسترده رسانه های مطرح جهانی و نیز واکنش شخصیت ها، نهادها و سازمان های بین المللی از وزارت خانه های خارجه کشورهای غربی گرفته تا پارلمان اروپا، سازمان ملل، عفو بین الملل و … بودیم که همگی با صدور بیانیه های شدیدالحن و اعتراضی ضمن حمایت همه جانبه از نسرین ستوده خواستار توجه جمهوری اسلامی به خواسته های او و فراتر از آن آزادی فوری او شده بودند.

از آن طرف مهدی خزعلی را داریم که علیرغم ۹۰ روز اعتصاب غذای ادعا شده، مورد حمایت هیچ سازمان و شخصیت بین المللی قرار نگرفته و تنها چند سایت فکسنی حزبی وابسته به اصلاح طلبان، أخبار او را پوشش رسانه ای داده اند.

برخی از علل احتمالی عدم حمایت از مهدی خزعلی و حمایت گسترده از نسرین ستوده در حین اعتصاب غذا چنین است:

۱- تفاوت ماهوی: نسرین ستوده یک فعال حقوق بشر و وکیل برجسته میباشد که تنها به دلیل دفاع از موکلین خود که از جمله شامل مخالفان و منتقدان جمهوی اسلامی و کودکان محکوم به اعدام بوده اند، به شکل ناعادلانه ای به زندان طولانی مدت محکوم شده است. مهدی خزعلی یک فعال سیاسی درون نظام است که تنها به حضور احمدی نژاد در قدرت اعتراض دارد. او نه تنها با نظام مخالف نیست که سابقه همکاری با عوامل رژیم را هم در پرونده دارد. وی سابقه دوستی با سعید امامی شکنجه گر وزارت اطلاعات را دارد و در پروژه هویت با او همکاری نزدیکی داشته و حتی کتاب اعترافات اجباری گرفته شده از روشنفکران، نویسندگان و دگراندیشان در دهه ۷۰ را نیز منتشر کرده و بر آن مقدمه ای هم نگاشته است (+ ، +).

۲- علت اعتصاب غذا: نسرین ستوده به دلیل عدم برخورداری از مرخصی در طول ۲ سال بازداشت و از آن مهمتر در اعتراض به ممنوع الخروج شدن غیر قانونی دختر نوجوانش دست به اعتصاب غذا زد و خواسته مشخصی داشت. از آن سو اما علت اعتصاب غذای مهدی خزعلی و خواسته او مشخص نیست!

۳- تفاوت در اهداف: نسرین ستوده یک شخصیت سیاسی نیست و تمرکز خود را بر مسائل حقوق بشری قرار داده است. اما مهدی خزعلی یک فعال سیاسی است که به دنبال دستیابی به قدرت است.

۴- عملکرد مشکوک مهدی خزعلی: به نظر من یکی از مهمترین دلایلی که موجب شده است که دیگر حنای خزعلی برای مردم رنگی نداشته باشد به عملکرد گذشته او پس از آزادی از زندان باز میگردد. در واپسین ماههای سال ۹۰ هم ادعا شد که مهدی خزعلی به مدت ۶۷ روز در اعتصاب غذا بوده است. پس از این مدت طولانی و در آستانه نوروز ۹۱، وی با حکم مستقیم علی خامنه ای از زندان آزاد شد. هنوز چند روزی از آزادی وی نگذشته بود که او شروع به انتشار اخبار و تصاویری از کوهنوردی های هفتگی خود و تشویق مردم به شرکت در انتصابات مجلس شورای اسلامی در وبلاگش نمود.

در عکس های منشر شده، وی بسیار سرحال به نظر میرسید و به هیچ وجه اثری از اعتصاب غذای طولانی مدت که قاعدتا بایستی بدن او را به شدت تحلیل برده باشد مشاهده نمیشد. در بازه زمانی ۶ هفته ای آزادی از زندان تا برگزاری مرحله دوم انتخابات حکومتی در اواسط اردیبهشت ماه، وی با انتشار دهها مطلب وبلاگی، حضور مکرر در شبکه های تلویزیونی خارجی و انتشار ویدئوهای مختلف در یوتیوب، به تبلیغ گسترده ایده عجیب خود مبنی بر «تک رای به مطهری» مبادرت ورزید و علیرغم اعتراض های گسترده مردمی، به گرم کردن تنور انتخابات حکومتی همت گماشت (+)!

این اقدام ها نه تنها شک و شبهه هایی درباره کیفیت اعتصاب غذای کذایی او را به وجود آورد که منجر به ریزش گسترده طرفداران و خوانندگان وبلاگ او گردید. ایده احمقانه او هم با شکست مفتضحانه ای مواجه شد به نحوی که آرای مرحله دوم علی مطهری -عنصر متحجر و واپسگرا- در پی تبلیغ مهدی خزعلی از آرای او در مرحله اول هم کمتر شد (منبع).

لذا سابقه خراب مهدی خزعلی در همکاری با عناصر اطلاعاتی همچون سعید امامی در پروژه هویت، عملکرد مشکوک و عجیب او پس از آزادی از زندان با حکم خامنه ای در جهت گردم کردن تنور انتخابات حکومتی و علاوه بر این حضور او در شبکه های مختلف خارجی از جمله صدای آمریکا و بی بی سی و تاکید مکرر بر پایبندی بر رژیم جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن و نیز اعتقاد کامل به اصل عقب مانده ولایت فقیه و تنها نسبت به دولت احمدی نژاد انتقاد داشتن، موجب بدبینی گسترده نسبت به اخبار منتشر شده درباره او شده است به گونه ای که دیگر سرنوشت او برای کسی اهمیتی ندارد! با توجه به تجربه قبلی، بسیاری بر این عقیده اند که اعتصاب غذای کذایی مهدی خزعلی تنها یک بازارگرمی از سوی حکومت است تا از او یک اپوزیسیون خودی ساخته و به جامعه تحویل داده شود!

اندر حکایت «اقتدار نظام اسلامی»

jovemاوج اقتدار نظام اسلامی حرفهای صد تا یه غاز و هشت باره احمدی نژاد برای صندلی های خالی مجمع عمومی سازمان ملل یا پیشرفت های فوتوشاپی صنایع نظامی ایران نیست، بلکه وحشت و ناتوانی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در سفر به گوشه ای از خاک ایران یعنی جزایر سه گانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی است!

اوج اقتدار نظام یعنی اینکه جمهوری اسلامی در این وانفسای تحریم ها از ترس قطع شدن یکی از مبادی اصلی مبادلات خارجی اش یعنی دوبی، جرات ندارد برخلاف هشدارهای مقام ها و رسانه های اماراتی عمل کند و در نتیجه تنها در دو ماه گذشته دستکم ۳ مرتبه سفر نمایندگان کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس به جزایر سه گانه به دلایل واهی لغو شده است! جدیدترین دلیل لغو این سفر، بارش برف و برودت هوا اعلام شده است! مشخص نیست ابوموسی با دمای کنونی ۲۵ درجه سانتیگراد بالای صفر چگونه دچار برف و برودت هوا شده است که امکان سفر به آنجا وجود ندارد!!

گویی اقتدار نظام اسلامی تنها به شکل گرفتن اعتراف های اجباری از روزنامه نگاران و شکنجه وبلاگ نویسان و منتقدان در سیاه چاله ها و سرداب های زندان های مخوف و تاریک رژیم به منصه ظهور می رسد و وقتی که پای سیاست خارجی و ایستادگی بر منافع ملی به میان می آید، تنها به باج دادن و پا پس کشیدن خلاصه میشود!

خبر

صدای رسای وبلاگ نویسان دربند باشیم

وبلاگ نویسان دربند

وبلاگ نویسان دربند

نوشتن یکی از راههای ارتباط و نیز ابراز نظر و عقیده است. نوشتن به ویژه زمانی که دیگر راههای ارائه دیدگاه فراهم نیست یا به شدت خطرناک است، اهمیت می یابد. در چنین مواقعی افراد با اسم مستعار مطلب خود را منتشر میکنند. بدین ترتیب اگرچه خواننده از هویت واقعی نویسنده مطلع نیست، اما از طریق کلمات به کار رفته، نوع چیدمان کلمات و جملات و از همه مهمتر مفاهیمی که آنها منتقل میکنند، ایده ها و اندیشه های نویسنده را در می یابد. این روش تبادل نظر و اطلاع رسانی، به ویژه اگر به منظور مبارزه با جهل و خرافات، به چالش کشیدن مستند و منطقی قدرت و یا افزایش آگاهی مردم در زمینه های مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به کار برود، ارزشمند و قابل ستایش است.

در زمانه ای که ایران و ایرانیان در چنگال استبداد دینی اسیر شده اند و در هنگامه ای که در نتیجه اعمال سانسورهای شدید حکومتی بر چاپ کتاب و آثار هنری، نبود رسانه ها و روزنامه های مستقل و آزاد، عدم وجود احزاب و امکان تشکل و تبادل نظر، بسیاری از مردم در جهل و ناآگاهی به سر میبرند و سایه شوم خرافات بیش از پیش بر تارک این دیار استبداد زده خودنمایی میکند، انسانهایی هستند که با نوشتن متون اعتراضی و روشنگرانه در وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی، صدا و دیدگاهی متفاوت از صدای تئوریزه شده و رسمی حکومت را نشر میدهند و استبداد دینی، تابوها، عادت های غیر منطقی و تقدسات آلوده به خرافات را به چالش میکشند.

در واکنش به این اقدام ارزشمند وبلاگ نویسان انتقادی، عاملان استبداد دینی بیکار ننشسته و با توسل به انواع روش های فنی و یا گذاشتن دام های گوناگون و رنگارنگ، اقدام به اعمال فشار، بازداشت و در مواردی حتی قتل وبلاگ نویس کرده اند و میکنند. امیدرضا میرصیافی و ستار بهشتی دو مورد شاخص از قتل وبلاگ نویسان بوده اند؛ کسانی که فقط و فقط به جرم نوشتن در فضای مجازی و ابراز عقیده توسط حکومت به قتل رسیده اند. رفتارهای سرکوبگرانه عمال حکومت بر ضد وبلاگ نویسان و فعالان فضای مجازی، شباهت کاملی با اقدامات سرکوبگرانه آنها در برخورد با نویسندگان، تحلیگران، دگراندیشان و هنرمندان منتقد در سی و چهار سال گذشته، دارد. تنها تفاوت عمده این است که از آنجایی که وبلاگ نویسان انتقادی و روشنگر، غالبا از ترس جان و برای حفظ امنیت خود با هویت مجازی مطلب مینویسند، در موارد متعددی تا روزها و چه بسا تا ماهها پس از دستگیری و شکنجه توسط نیروهای امنیتی رژیم، خبری از آنها در رسانه های خبری منتشر نشده و بدین ترتیب حکومت با آسودگی خاطر به اعمال فشار و سرکوب حداکثری علیه آنها اقدام کرده است. حتی پس از انتشار خبر دستگیری و از آنجایی که این نوع از وبلاگ نویسان معمولا به گروه و دسته سیاسی خاصی تعلق ندارند، اطلاع رسانی فراگیر درباره دستگیری و نیز اعمال فشار رسانه ای به حکومت جهت آزادی آنها به شدت اندک و ناکافی بوده است. این واقعیت، ضرورت توجه به موضوع وبلاگ نویسان دربند را دوچندان می نماید.

در حال حاضر دهها وبلاگ نویس تنها و تنها به دلیل نوشتن مطلب و نظر خود بر روی صفحات اینترنتی در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبندد که نقض آشکار موازین حقوق بشر و حتی اصول اولیه قانون اساسی خود حکومت محسوب میشود. در حال حاضر وبلاگ نویسانی همچون هانیه صانع فرشی، نوید خانجانی، کوهیار گودرزی، محمد پور عبدالله، محمدرضا پورشجری، سخی ریگی، داوود بهمن آبادی و بسیاری دیگر، بهترین سالهای عمر خود را به دلایل واهی و تنها به جرم آگاهی بخشی، به چالش کشیدن دیکتاتوری و یا خرافات مذهبی، در سیاهچاله های رژیم استبدادی سپری میکنند. بیاییم صدای رسای آنها در بیرون از زندان باشیم. بیاییم نگذاریم که حکومت به هدف خود یعنی خاموش کردن همه صداهای مخالف و منتقد دست یابد. بیاییم با خود عهد ببندیم که به ازای هر وبلاگ نویسی که در بند میشود، چند وبلاگ نویس اعتراضی و روشنگر دیگر سر بر می آورند. به امید آزادی ایران و به امید رهایی ایرانیان از چنگال اسبتداد…!

در همین زمینه:

از ستار نجفی تا ستار بهشتی تفاوتی است به وسعت شرافت و به عظمت انسانیت

بررسی تصویری نتیجه حضور ۸۱ روزه مهدی هاشمی در موسسه لاغری اوین

موسسه لاغری اوین یکی از مشهورترین موسسه های خاورمیانه است. تاکنون دهها نفر پس از ثبت نام و حضور در سلولهای تناسب اندام این موسسه موفق شده اند در کوتاهترین زمان ممکن، دهها کیلو از وزن خود را کاهش دهند. چه بسا افرادی بوده اند که سالها در حسرت تنها چند کیلو کاهش وزن مانده بوده اند اما پس از آشنایی با این موسسه و برخورداری از آموزشهای جسمی و روحی آن  موفق شده اند در عرض چند هفته بیست سی کیلو وزن کم کنند! به همین خاطر این موسسه در سالهای گذشته از شهرت و اعتبار خاصی در این زمینه برخوردار شده است…!

مهدی هاشمی یکی از کسانی است که اخیرا در این موسسه ثبت نام و به مدت ۸۱ روز در سلولهای تناسب اندام آن شرکت جسته است. در این عکس به بررسی نتیجه این حضور ۸۱ روزه در کاهش وزن و قطر گردن نامبرده پرداخته ایم…!

مهدی هاشمی قبل و بعد از زندان

مهدی هاشمی قبل و بعد از زندان

چند مطلب دیگر:

ظاهر شدن پیامبر عظیم الشان اسلام در جمع نمازگزاران مسجد النبی در عربستان…!

یک عکس و یک سوال؛ کدام گزینه، توضیح مناسبتری برای عکس زیر میباشد؟

تصویری از خاتمی در حال تلاش برای حفظ روزنه‌های اصلاح طلبی!

چه کسی فایل صوتی سخنان مهدی هاشمی را منتشر کرده و هدف از آن چه بوده است؟

هوشنگ بوذری - نیک آهنگ کوثر - مهدی هاشمی

هوشنگ بوذری – نیک آهنگ کوثر – مهدی هاشمی

روز گذشته در فضای مجازی (سایت ساند کلاد) دو فایل صوتی در مجموع بیست دقیقه ای از مکالمه تلفنی نیک آهنگ کوثر کارتونیست و صاحب سایت خودنویس و مهدی هاشمی از فرزندان اکبر هاشمی رفسنجانی که در اکتبر سال ۲۰۱۰ انجام گرفته است، منتشر شد. در این گفتگو نیک آهنگ کوثر مهدی هاشمی را مشمول واژه «برانداز» معرفی میکند و از او میخواهد که نقش فعالتری در عرصه خبرسازی و مصاحبه با رسانه ها ایفا کند. مهدی هاشمی اما میگوید که نقش او فراتر از این حرفهاست و با حمله به علی خامنه ای تلویحا او را فردی «دیکتاتور» میخواند که در شرایط فعلی «به خدا هم باج نمیدهد». وی همچنین ادعا میکند که پیش از انتخابات به موسوی گفته بوده است که خامنه ای نخواهد گذاشت او رای بیاورد.

حرفهای زده شده توسط مهدی هاشمی در این مکالمه تلفنی که در ابتدای امر نیک آهنگ کوثر آن را «دوطرفه و خصوصی» میخواند، میتواند برای او که اکنون در مرحله بازجویی و در اوین زندانی است، گران تمام شود و بازجوها میتوانند از آن علیه او استفاده کنند. برای من به شخصه اصلا مهم نیست اگر این حرفها برای او گران تمام شود یا نشود چه آنکه او را موجودی کلاهبردار و شریک دزدی های دیگر سردمداران رژیم میدانم و چه حالا مجازات شود و چه بعد از سقوط رژیم برای من فرقی ندارد، اما خیلی مهم است که بدانیم چه کسی این گفتگوها (منتشر کننده ادعا میکند که بیش از ۱۸ فایل صوتی دیگر را هم در اختیار دارد) را عمومی کرده و هدفش چه بوده و دلیل اصلی نوشتن این مطلب هم همین است.

با انتشار این مکالمه تلفنی اولین کسی که در مظان اتهام قرار میگیرد نیک آهنگ کوثر است چرا که تنها طرف مکالمه که اکنون آزاد است او بوده و او بوده که مکالمه را ضبط کرده است. اما نیک آهنگ کوثر میگوید که او این کار را نکرده اما در عین حال میگوید که سال گذشته و در جریان رسیدگی به شکایت هوشنگ بوذری از مهدی هاشمی و برخی دیگر از مقام های رژیم (هاشمی رفسنجانی، محسنی اژه ای، فلاحیان، …) به اتهام شکنجه، آدم ربایی و اخاذی، دادگاه کانادایی از او خواسته است که به عنوان شاهد کلیه مدارک و مستندات ارتباطات خود با مهدی هاشمی را در اختیار دادگاه و دو طرف دعوا یعنی مهدی هاشمی و وکلا و هوشنگ بوذری و وکلا قرار دهد. با توجه به خارجی بودن وکلای بوذری و مسوولان دادگاه و ذینفع نبودن آنها در این ماجرا، تنها سه عامل میتوانسته اند این فایلها را به بیرون درز داده باشند، نیک آهنگ کوثر، هوشنگ بوذری، وکلای مهدی هاشمی و البته یک احتمال دیگر هم وجود دارد و آن دستیابی وزارت اطلاعات به این فایلها از طریق یکی از سه عامل مذکور و انتشار این فایلها میباشد.

با فرض اینکه همه طرفها، به شکل منطقی رفتار کرده باشند، برای اینکه بتوانیم عامل پشت پرده را شناسایی کنیم باید ۳ عامل اصلی را در نظر قرار دهیم: ۱- انگیزه ۲- هدف ۳- عامل سودبرنده.

لذا در زیر ۴ عامل احتمالی منتشر کننده فایلها را یکی یکی بررسی میکنیم:

۱- نیک آهنگ کوثر 

با دیدن تیتر «مکالمه صوتی خصوصی نیک آهنگ کوثر و مهدی هاشمی»، اولین چیزی که به ذهن هر فرد حتی قبل از شنیدن مکالمه میرسد این است که نیک آهنگ عجب آدم نامردی بوده است! نیک آهنگ کوثر احتمالا انگیزه انجام این کار را داشته است، از نوع پوشش اخبار مربوط به پرونده شکایت از مهدی هاشمی در دادگاه کانادایی و نیز انتشار مطالب متعدد درباره پذیرش سوال برانگیز مهدی هاشمی در دانشگاه آکسفورد در سایت خودنویس متعلق به نیک آهنگ کوثر میتوان به این نتجه رسید که احتمالا نیک آهنگ از مهدی هاشمی خوشش نمی آید و این احساس احتمالا ریشه دارتر از این حرفها و به زمان مدیریت مهدی هاشمی بر سازمان بهینه سازی مصرف سوخت کشور و همکاری نیک آهنگ با آن سازمان برمیگردد. اما کیست که از مهدی هاشمی و به طور کلی از خانواده هاشمی خوشش بیاید؟! تا آنجا که من دیده ام اکثر ایرانیان احساس خوبی نسبت به این خاندان ندارند و همواره اسم آنها همراه با دزدی، چپاول و کلاهبرداری آورده میشود!

اما نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که با انتشار این فایلهای صوتی، کسی که بیشترین ضربه حیثیتی چه از نظر جایگاه در میان اپوزیسیون و چه از نظر جایگاه خبرنگاری را متحمل شده است، نیک آهنگ کوثر است چرا که او به هر ترتیب عامل اولیه درز رفتن گفتگوها به بیرون بوده است، گفتگوهایی که قرار بوده خصوصی باقی بماند. اما اگر فرض بگیریم که نیک آهنگ کوثر اینقدر احمق نبوده و میدانسته است که با انتشار این فایلها خودش بیشترین ضربه را میخورد، لذا اینکه او این فایلها را در سایت علنی کرده باشد بسیار بعید است. اما علیرغم این نتیجه گیری، رفتار نیک آهنگ در این ماجرا بسیار عجیب بوده و ابهام هایی زیادی را ایجاد کرده است. برخی از این رفتارها عبارتند از:

– ضبط یک مکالمه خصوصی بدون مطلع کردن طرف گفتگو نه تنها عجیب و مشکوک که بسیار غیر اخلاقی است و در تناقض با اصول اولیه خبرنگاری قرار دارد.

– تلاش برای ورود به پرونده شکایت بوذری از هاشمی. هوشنگ بوذری از مهدی هاشمی برای دخالت در ماجرای آدم ربایی، اخاذی و شکنجه ۱۹ سال پیش خود توسط وزارت اطلاعات شکایت میکند، این وسط نیک آهنگ چه کاره است؟! من متوجه نمیشوم چرا نیک آهنگ باید به عنوان شاهد به دادگاه فراخوانده شود؟! یک جای کار لنگ میزند!

– دادن فایل های ضبط شده به دادگاه کانادایی. نیک آهنگ کوثر ادعا میکند که به عنوان شاهد بایستی همه مدارک و اسناد مربوط به مکالمات و ارتباط خود با مهدی هاشمی را در اختیار دادگاه و طرفین دعوا قرار میداده است! مشخص نیست وی چرا فکر کرده است که این فایل صوتی که هیچ ربطی به شکایت بوذری ندارد، به درد دادگاه میخورد و چرا آن را به دادگاه برده است؟!

– انتشار مطلبی ۱۰ روز پیش از انتشار فایل صوتی در سایت خودنویس. نیک آهنگ کوثر تقریبا ۱۰ روز پیش از آنکه این فایل صوتی در اینترنت منتش شود، در مطلبی در سایت خودنویس با عنوان «یک درخواست از شاکی مهدی هاشمی» از بوذری میخواهد که فایلها را منتشر نکند. این خیلی عجیب است! آیا نیک آهنگ میخواسته دست پیش بگیرد که پس نیفتد و یا اینکه واقعا از اینکه قرار است این فایلها منتشر شود مطلع شده بوده است؟ از کجا به چنین نتیجه ای رسیده بوده است؟ چرا مدارک و مستندات خود در این باره را منتشر نمیکند؟

۲- وزارت اطلاعات

اگر فرض بگیریم کامپیوتر هیچ کدام از طرفین از طرف وزارت اطلاعات هک نشده بوده باشد، ممکن است نیک آهنگ کوثر، هوشنگ بوذری و یا یکی از وکلای مهدی هاشمی که به فایلها دسترسی یافته بوده اند، این فایلها را به شکل ناشناس به وزارت اطلاعات داده باشند. اما باید ببینیم چرا وزارت اطلاعات باید آن فایلها را به شکل عمومی و آن هم در سایت خارجی ساند کلاد منتشر کند؟ این رفتار با رویه کلی وزارت اطلاعات در تضاد قرار دارد، رویه کلی وزارت اطلاعات در موارد قبلی اینگونه بوده است که با در اختیار قرار گرفتن یک سند (چه اصلی چه جعلی)، از آن علیه متهم و برای گرفتن اعترافات اجباری در جهت بازی کردن در سناریوهای از پیش طراحی شده استفاده و سپس آن سند و اعترافات را در تلویزیون و رسانه های حکومتی به شکل گسترده پخش میکند.

از طرف دیگر انتشار این فایل صوتی به این شکل در راستای منافع رژیم نیست چرا که با توجه به نوع گفته ها و اظهارات صریح مهدی هاشمی در این مکالمه تلفنی و حمله وی به علی خامنه ای ، انتشار عمومی این فایل میتواند منجر به کاهش تنفر عمومی از خاندان هاشمی در نزد منتقدان حکومت که البته اکثریت مردم را تشکیل میدهند بشود. اصلا مگر ساند کلاد چقدر بازدیدکننده دارد؟ اینکه این فایل از طریق یک سایت خارجی منتشر شده است و نه سایتهای حکومتی مثل باشگاه خبرنگاران جوان یا بولتن نیوز، نشان میدهد که هدف تحت تاثیر قرار دادن وابستگان به حکومت و یا مردم عادی که معمولا هدف وزارت اطلاعات از انتشار چنین اعتراف ها و یا سندسازی هایی میباشد نیست و در نتیجه وزارت اطلاعات نمیتواند عامل انتشار دهنده این فایلها بوده باشد، هرچند یک احتمال هم وجود دارد و آن اینکه فردی یا طیفی در داخل وزارت اطلاعات به این فایلها دسترسی یافته و سپس به دنبال اخاذی از خانواده هاشمی برآمده و برای نشان دادن جدیت خود اقدام به انتشار علنی یکی از فایلها کرده تا خاندان هاشمی را برای پذیرش درخواستهایش تحت فشار قرار دهد.

۳- هوشنگ بوذری 

هوشنگ بوذری از هر ۳ عامل انگیزه، هدف و سود شخصی برای انتشار این فایلها برخوردار بوده است. وی که از مشاوران سابق وزارت نفت و نزدیک به نهادهای قدرت در داخل رژیم بوده است، از اواخر دهه ۶۰ هجری از سمت های دولتی استعفا داده و به خارج از کشور میرود و با استفاده از «رانت اطلاعاتی» خود در زمینه صنایع نفت و گاز ایران، پولهای بادآورده کلانی را به شکل کمیسیون از شرکت های خارجی به جیب میزند. وی ادعا میکند که ایده پارس جنوبی برای او بوده است و پس از جنگ پای اکثر شرکت های نفتی خارجی را او به ایران باز کرده است. وی همچنین ادعا میکند که در اوایل دهه ۷۰ مهدی هاشمی ۲۲ ساله فرزند رییس جمهور وقت از او میخواهد که ۵۰ میلیون دلار به او بدهد تا «کارها را خراب نکند». پس از امتناع وی، وزرات اطلاعات به سرکردگی علی فلاحیان با دستور اکبر هاشمی رفسنجانی اقدام به ربودن و شکنجه او برای مدت ۸ ماه میکند و از خانواده او ۳ میلیون دلار برای آزاد کردن او گرفته میشود. او با طرح این موارد در دادگاهی کانادایی، علیه مهدی هاشمی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محسنی اژه ای، علی فلاحیان و دو شکنجه گر خود اقامه دعوا میکند و نهایتا دادگاه در حکمی غیابی، مجرمان را به پرداخت ۱۳ میلیون دلار کانادایی محکوم میکند.

اگر واقعا حرفهای بوذری درست باشد و مهدی هاشمی موجب بازداشت و شکنجه او شده باشد، او از انگیزه کافی برای انتقام جویی از مهدی هاشمی برخوردار بوده است، او میداند که انتشار این فایلهای صوتی در شرایط فعلی که مهدی هاشمی در اوین به سر میبرد میتواند برایش بسیار گران تمام شود. اما یک احتمال دیگر هم هست و آن اینکه او با این کار به دنبال اخاذی از خاندان هاشمی هم هست تا از آنها پول بگیرد و از انتشار بقیه فایلها خودداری کند. البته شاید هم احتمال اخاذی درست نباشد چون گزارش هایی مبنی بر مشارکت هوشنگ بوذری در سازمانهای حقوق بشری و ضد شکنجه در سالهای اخیر منتشر شده است و از طرف دیگر به نظر میرسد وی از تمکن مالی خوبی برخوردار است و احتمالا نیازی به پول بیشتر ندارد. اما در هر حال وجود انگیزه انتقام جویی عامل قدرتمندی برای انتشار علنی فایلها میتواند باشد که غیر قابل چشمپوشی است.

۴- وکلای مهدی هاشمی 

وکلای مهدی هاشمی در دادگاه کانادایی از طریق نیک آهنگ کوثر به فایلها دسترسی یافته اند. این احتمال وجود دارد که یکی از آنها فایل را به وزارت اطلاعات داده و یکی از افراد وزارت راسا و برای اخاذی این فایل را عمومی کرده باشد، احتمال دیگر هم این است که یکی از وکلای مهدی، برای اخاذی از خانواده هاشمی این فایل را علنی کرده باشد.

در کل به نظر میرسد دلیل انتشار علنی این فایلها، اخاذی از خانواده هاشمی و یا انتقام جویی از مهدی هاشمی و یا هر دو باشد هرچند نهایتا حکومت هم میتواند از این فایلها در جهت منافع خود بهرده برداری و از آنها برای تحت فشار قرار دادن بیشتر مهدی هاشمی و پدرش استفاده کند. اما با دانسته های فعلی نمیتوان با قطعیت عامل منتشر کننده را معرفی کرد، شاید زمان این معما را حل کند. البته خانواده هاشمی هم میتوانند با پاسخ به یک پرسش کلیدی بسیاری از ابهام ها را از بین ببرند و این پرسش آن است که آیا آنها برای باج دادن به شخص و یا اشخاص خاصی تحت فشار قرار گرفته اند یا خیر؟